پنجره احساس ...
شب است و بازم
کنار پنجره احساس تنهایم
و باز هم اسمان میشود
سقف بی کسی هایم
انعکاس صدایم است که میشود
فقط جواب حرفهایم
تلخ است ولی
این است سرنوشت تب دارم
بیا و برای لحظه ای بمان اینجا
بیا و ببین چه انداره تنهایم
شبیه عاقبت برگ در پاییزم
زردم و از این خزان سرد دلگیرم
در این شبهای بی رمق و بی رویا
از دلشوره و دلواپسی لبریزم
شب است و باز هم
کنار پنحره احساس تنهایم
ترنمم دوست دارم
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: